سفارش تبلیغ
صبا ویژن

می روی از در و از پنجره غم می آید
نیستی، از همه جا بوی عدم می آید

گفتم از هجر تو می میرم و ترکم کردی
تا ببینی چه بلائی به سرم می آید

راست گفتی کسی از عشق نمرده است،
شاعری پشت سرت با قد خم می آید

تو نباشی ورقی باشد و خودکاری و من
اشک بی وقفه ی نا خواسته هم می آید

عشق نَقل بده بستان عجیبی شده است
بیشتر دل بدهی، گیر تو کم می آید

پیش هر کس که سراغ از تو گرفتم می گفت
به دل عاشق دیوانه قسم می آید

هیچکس از من بیچاره نپرسید چرا
بعد تو از همه ی شهر بدم می آید!

اسماعیل ساسانی




تاریخ : سه شنبه 102/8/9 | 10:56 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر

منتی نیست تو را قد خدا می خواهم 

تو مرا دوست فقط یک سر سوزن داری؟

اسماعیل ساسانی 




تاریخ : یکشنبه 101/1/28 | 1:40 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

هر روز پر از دردم و هر شب نگرانم
آنقدر که بعد از تو بمیرم به گمانم

خالی شدم از هر کس و هر چیز به جز تو
سیاره ی متروکه ی بی نام و نشانم

بیچاره زمینی است که خورشید ندارد
یک عمر فقط دور خودم در دورانم

رفتی و بهار از پی تو رفت از این شهر
یک فصل زمستانم و یک فصل خزانم

کوهی پر حسرت پر بغض و پر آهم
برگرد که از دور ببینی فورانم

خو کرده به کابوسم و دلداده ی بختک
ای عشق از این خواب قشنگم نپرانم


اسماعیل ساسانی 

 




تاریخ : جمعه 100/11/29 | 2:41 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

هر چارکنج این دل ویرانه را هر روز می گردم 


شاید دلت جا مانده باشد پیش من، شاید 


اسماعیل ساسانی 




تاریخ : جمعه 100/11/29 | 2:32 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

 

هفت سین آرزوهایم تویی پیشم بشین

عید با تو بوی دیگر می دهد، آری گلم 

با تو آغاز قشنگی پیش رو دارم، بیا

سبزه ی عیدانه ام، سیبم، سماقم، سنبلم 

 اسماعیل ساسانی 




تاریخ : دوشنبه 100/1/2 | 12:11 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

شک ندارم که اجل قسمت من بود اما 
مادرم پیش قدم شد، و به قربانم رفت
اسماعیل ساسانی
 




تاریخ : پنج شنبه 99/12/7 | 4:4 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

شکست، تا بایستم بروی پای خودم 

پدر، که تکیه گاه کم می آورد پیشش 


اسماعیل ساسانی




تاریخ : پنج شنبه 99/12/7 | 4:1 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

یه قاب خالی رو دیوار خونه

یه تار مو یه دفتر و یه شونه


پریدن از خوابای نیمه کاره

خط خطی روی کاغذای پاره


دلهره هایی که میان سراغم

دیوارای آجری اتاقم


یادم میارن که تو اینجا نیستی

 اما تو آینه روبروم می ایستی

 ...

از یه قرار و شب و بارون می گی

 از بوسه های تو خیابون می گی


فوت می کنی قاصدکا می رقصن

یواشکی قرار می ذاری با من

...

دوباره من، دوباره جای خالی

یه آدم غمزده ی خیالی


تو رفتی و از کی نفس بگیرم 

دلخوشی هام و از کی پس بگیرم

...

قصه با خط فاصله شرو شد

بازی تمومه وقتی دستی رو شد


یکی نبود اون یکی بود و نابود

آخ نمی دونی چه توهمی بود

 ...

نوشتمت رو گلدون سفالی

 به حال ساده، صفتای عالی


تو بهترین دلبر رو زمینی

دلم برات تنگ شده ......... جای خالی

اسماعیل ساسانی   




تاریخ : پنج شنبه 99/8/29 | 12:36 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر

با نی، کمانچه، تار و کرنا گریه کردم
دشتی، همایون و نوا را گریه کردم

بی تو، همین حالای حالا بغض آمد
گل پونه ها را دست تنها گریه کردم

مانند هر شب بازهم احیا گرفتم
قرآن به سر تا صبح فردا گریه کردم

تو وقت رفتن بغض را خندیدی و من
وقتی‌که رفتی بی‌مهابا گریه کردم

حالا فقط من ماندم و من ماندم و من
من ماندم و تنهای تنها گریه کردم

دلگیرم و سارا عروسی کرده انگار
رقصیدم و همپای دارا گریه کردم

من مصر بودم تو عزیزم، بی تو اما
تا قلب کنعان تا زلیخا گریه کردم

بانو نشستی در خیالم شعر گفتی
من تک‌تک قافیه‌ها را گریه کردم

خنجر زدی برریشه‌ام آونگ آونگ
خوابیدم و لالا به لالا گریه کردم

 

اسماعیل ساسانی 




تاریخ : پنج شنبه 99/1/28 | 2:52 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر

روزی به سرزمین دلم پا گذاشتی

داغی بزرگ بر دل دنیا گذاشتی
با یک نگاه فرضیه ها را بهم زدی

پایان هر نمی شود اما، گذاشتی
حتما دلت شبیه دلم بی قرار بود

وقتی قرار را شب یلدا گذاشتی
تا یک دقیقه بیشتر آرامشم شوی

یوسف چه منتی به زلیخا گذاشتی
کنعان تر از همیشه ام ودرک می کنی

پس دکمه های پیرهنت وا گذاشتی

گفتی برای اینکه نفهمند با همیم

مدرک نمی گذاری و اما گذاشتی
سر به هوای من بخدا پس نمی دهم

عطری که روی پیرهنم جا گذاشتی

اسماعیل ساسانی 




تاریخ : پنج شنبه 98/9/28 | 2:43 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

  • paper | کوفه | آنک بات