میان این همه احساس واضح و مبهم
میان عشق و هوس های ساده و درهم
میان این همه پچ پچ، میان این همه حرف
تو آن دروغ قشنگی که باورت کردم
من از قبیله ی عشقم، تو از تبار هوس
که می کشد به جدایی وصال ما با هم
من از بهشت گذشتم برای گندم تو
به لحظه های تب آلود عاشقانه قسم
و چشم های خمارت که سیب حوا بود
و داد ایل و تبارم به باد چون آدم
قسم به ناله ی هابیل و اسم اقلیما
قسم به داغ شقایق، زلالی شبنم
که من گذشته ام از او، خدا تو هم بگذر
به حق جمله ی مظلوم دوستت دارم
اسماعیل ساسانی
تاریخ : جمعه 97/9/23 | 10:45 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.