هر روز پر از دردم و هر شب نگرانم
آنقدر که بعد از تو بمیرم به گمانم
خالی شدم از هر کس و هر چیز به جز تو
سیاره ی متروکه ی بی نام و نشانم
بیچاره زمینی است که خورشید ندارد
یک عمر فقط دور خودم در دورانم
رفتی و بهار از پی تو رفت از این شهر
یک فصل زمستانم و یک فصل خزانم
کوهی پر حسرت پر بغض و پر آهم
برگرد که از دور ببینی فورانم
خو کرده به کابوسم و دلداده ی بختک
ای عشق از این خواب قشنگم نپرانم
اسماعیل ساسانی
تاریخ : جمعه 100/11/29 | 2:41 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر
.: Weblog Themes By Pichak :.