سفارش تبلیغ
صبا ویژن

شده دلتنگ کسی باشی و دلگیر شوی؟

یا که رویا زده، در آینه تحقیر شوی؟
شده برقی بزند غصه امانت گیرد

فاز تو فاز غم و مات و زمین گیر شوی؟
یا که در جمع ولی یکسره تنها باشی

بی سبب خنده کنی، محو تصاویر شوی؟
شده عقل و دل تو ساز مخالف بزنند

یاری دل بکنی، دشمن تدبیر شوی؟
تو خود آزاری من دیدی و تا حال شده

گوشه ی دنج اتاقی غل و زنجیر شوی؟
ثانیه ساعت و یک ساعت تو سال شده

شده در لحظه و با حادثه ای پیر شوی؟
حس دلتنگی من فاصله را نشناسد

شده نفرین شده یا می زده تعبیر شوی؟
از خداحافظی ات خنده جوابم کرده

شده هی شکوه کنی، ناله ی شبگیر شوی؟
بخدا تا به ابد منتظرت می مانم

کاش روزی بشود قسمت و تقدیر شوی
اسماعیل ساسانی 




تاریخ : یکشنبه 98/6/24 | 1:56 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

بعد تو بدجور احساس ندامت می‌کنم 

از خودم، از عالم و آدم شکایت می کنم 
آمدی! رفتی! همین درماندگی میراث کیست؟

اینکه بی تو هر کجا احساس غربت می کنم 
جای خالی تو و شب های بی خوابی من

 نیستی و با در و دیوار صحبت می کنم
این بلاهایی که آمد بر سرم گردن بگیر

 که تو خوبی و به خوبی زود عادت می کنم 
می روی پشت سرت هم اشک می ریزم هم آب

حرف قلبم را نمی گویم، نجابت می کنم
راستی! رفتی و بعد رفتنت باران گرفت 

آه، می بخشی اگر عشقم صدایت می کنم
چتر را با خود ببر از بس که من دیوانه ام

به نوازش های باران هم حسادت می کنم

 اسماعیل ساسانی 




تاریخ : سه شنبه 98/5/8 | 9:28 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

می‌شود دل به غم عشق تو مأنوس کنم
یا که قرآن لبت بعد وضو بوس کنم

دل به آیات لب سرخ تو ایمان دارد
تا به کی قلب مسلمان شده مأیوس کنم


سایه‌ی چشم تو و خطه‌ی سرسبز شمال
لبِ ساحل منِ دریا ز چه افسوس‌کنم

مالیاتی ز‌لبت خرج بکن تا فکرِ
پیچ گیسوی تو و جاده چالوس کنم

ای به قربان تو و چشم‌سیاهت، با عشق
یک غزل توطئه چیدم که ترا بوس کنم


اسماعیل ساسانی  




تاریخ : سه شنبه 98/4/18 | 11:42 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر

کبوتر دل من، باش قهرمان خودت

عقاب تیز بزنگاه داستان خودت 

به وقت اوج گرفتن شریک یکدل کو؟

به فکر لانه ی خود باش و آسمان خودت
برای کشتن غم، نیست هم پیاله کسی

 بگیر جام و بکوبش به استکان خودت 
دل رمیده ی من روز روز نامردی است 

به جز خدا به کسی دل نبند جان خودت
بخواب، ای دل بی کس بدون لالایی 

بگو برای خودت قصه با زبان خودت

اسماعیل ساسانی 
 




تاریخ : چهارشنبه 98/4/5 | 1:58 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

بلمی چشم تو را دید و دل از دریا کند

به دلم حق بده لنگر بزند پهلویت

اسماعیل ساسانی 




تاریخ : یکشنبه 98/1/11 | 12:9 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

گره بزن به نگاهم 
گل نگاهت را
اشاره کن غم و نحسی دل بدر برود
اسماعیل ساسانی
 




تاریخ : یکشنبه 98/1/11 | 12:7 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

هفت سین آرزوهایم تویی پیشم بشین

 عید با تو بوی دیگر می دهد، آری گلم 
با تو آغاز قشنگی پیش رو دارم، بیا  

سبزه ی عیدانه ام، سیبم، سماقم، سنبلم 

 اسماعیل ساسانی  




تاریخ : یکشنبه 98/1/11 | 12:3 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

عشق نقل بده بستان عجیبی شده است 
بیشتر دل بدهی 
گیر تو کم می آید 
اسماعیل ساسانی 
 




تاریخ : جمعه 97/9/23 | 10:49 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر

میان این همه احساس واضح و مبهم

میان عشق و هوس های ساده و درهم


میان این همه پچ پچ، میان این همه حرف

تو آن دروغ قشنگی که باورت کردم


من از قبیله ی عشقم، تو از تبار هوس

که می کشد به جدایی وصال ما با هم


من از بهشت گذشتم برای گندم تو

به لحظه های تب آلود عاشقانه قسم


و چشم های خمارت که سیب حوا بود

و داد ایل و تبارم به باد چون آدم


قسم به ناله ی هابیل و اسم اقلیما

قسم به داغ شقایق، زلالی شبنم


که من گذشته ام از او، خدا تو هم بگذر

به حق جمله ی مظلوم دوستت دارم


اسماعیل ساسانی  




تاریخ : جمعه 97/9/23 | 10:45 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر

چه حالی می دهد باران، ولی تنها کنار تو
دو جرعه چای، یک فنجان، ولی تنها کنار تو

صدای خش خش برگ و ترنم های پائیزی
ت تق تق، چانه ی لرزان ولی تنها کنار تو

نشستن توی آلاچیق و "ها کردن" به دست ماه
که تکیه داده بر ایوان، ولی تنها کنار تو

چه حالی می دهد بوسه، چه حالی می دهد لبخند
حکایات لب و دندان، ولی تنها کنار تو

ببین این ژاکت کهنه کنار تو چه می آید
دلم شاد و لبم خندان، ولی تنها کنار تو

چه روزی می شود امروز عجب عصرانه ای به به
کمی سبزی پنیر و نان و،لی تنها کنار تو

چه حالی می دهد شانه به شانه با تو بودن ها
چه حالی می دهد باران، ولی تنها کنار تو

اسماعیل ساسانی




تاریخ : چهارشنبه 97/7/25 | 9:59 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

  • paper | کوفه | آنک بات