با من از عشق شنیدی
به من از عشق بگو
گر چه دشنام تو عشق است و
تماشای تو عشق
اسماعیل ساسانی
من به چشم تو بلاخیزترم یا پائیز؟
با غم و غصه گلاویزترم یا پائیز؟
موی ژولیده و این رنگ پریده، دلِ خون
من بیچاره غمانگیزترم یا پائیز؟
مدعی بود که عاشق تر از او نیست، بگو
من از احساس تو لبریزترم یا پائیز؟
هر دومان لببهلب از بغض پریم آیا من
زود می رنجم و سرریزترم یا پائیز؟
بخدا در عجبم از تو که شاعر نشدی
من کم و بیش غزلخیزترم یا پائیز؟
برگ ریزان مرا سیر تماشا کردی
من نفرین شده پائیزترم یا پائیز؟
اسماعیل_ساسانی
باز مهتاب به ما زل زده است از سر شب
به دلم دل بده، تا کور شود چشم حسود
اسماعیل ساسانی
دلت چگونه رضا شد که ساکت و خونسرد
نشسته ای به تماشای بی قراری من
اسماعیل ساسانی
هدیه کردی بر گلویم بغض بی ناموس را
بس کن آزارم نده پایان ده این کابوس را
ماهی سرخی و در تنگ هوس افتاده ای
کو نهنگی تا بداند قدر اقیانوس را
کشتی نوحم اگر باشی به گل خواهی نشست
عشق می بایست تا روشن کند فانوس را
در دلم فرمانروای هفت کشور بودی و
با هوایت تازه کردی داغ کیکاووس را
در هیاهوی کلاغان شهر گنگ و کور و کر
کس نمی بیند دگر زیبایی طاووس را
مثنوی هفتاد من بود عشق را معنا نکرد
ول کن اصلا حرف های عهد دقیانوس را
اسماعیل_ساسانی
هر کس رسید
نام تو روی هوس گذاشت
شرمنده عشق! دامن تو لکه دار شد
اسماعیل_ساسانی
با توام با تو که با خاطره ها همدستی
تو که یاغی شدی و راه گلویم بستی
از میان همه ی مردم این شهر چرا
تو فقط بر سر عهد و قسمت پابستی
قسمت را بشکن حال و هوایم خوش نیست
نشئه ای یا که خماری؟ نه، خدایا مستی
تو مگر دربدری خانه نداری ای بغض
همه شب سرزده مهمان گلویم هستی
قسمتم غصه و غم بود که از روز ازل
هر کجا کار من افتاد تو آنجا هستی
گله کم می کنم انگار به هم می آییم
من و تو جام می و این غزل و بدمستی
اسماعیل ساسانی
"گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"
آئینه هم مگر دلش از سنگ می شود؟
گاهی بروی تخت تنت پیش من ولی
حتی نفس کنار تو فرسنگ می شود
نامهربانی ات تبری شد که عاقبت
با بند بند ریشه هماهنگ می شود
هر دم نفس نفس، نه که تکرار نت به نت
آهی منظم است که آهنگ می شود
با بی تفاوتیت، دل شیشه ای شکست
از آن دلی که هفت، نه صد رنگ می شود
گاهی دلم، دلم ای وای این دلم
مانند گوی بسته به آونگ می شود
هی می رود دوباره از این خانه تا که باز
با ریسمان خاطره ها جنگ می شود
حتما دلت ز فاصله ها غم گرفته است
وقتی که نقش خاطره پر رنگ می شود
گم کرده ام دلم، دل من را ندیده ای ؟
"گاهی دلم برای خودم تنگ می شود"
اسماعیل ساسانی
خو کرده به کابوسم و دلداده ی بختک
ای عشق از این خواب قشنگم نپرانم
اسماعیل ساسانی
تا بگویم دوستت دارم قسم کافی نبود
باید اسماعیل را این بار قربانی کنم
اسماعیل ساسانی
.: Weblog Themes By Pichak :.