سفارش تبلیغ
صبا ویژن

کبوتر دل من، باش قهرمان خودت

عقاب تیز بزنگاه داستان خودت 

به وقت اوج گرفتن شریک یکدل کو؟

به فکر لانه ی خود باش و آسمان خودت
برای کشتن غم، نیست هم پیاله کسی

 بگیر جام و بکوبش به استکان خودت 
دل رمیده ی من روز روز نامردی است 

به جز خدا به کسی دل نبند جان خودت
بخواب، ای دل بی کس بدون لالایی 

بگو برای خودت قصه با زبان خودت

اسماعیل ساسانی 
 




تاریخ : چهارشنبه 98/4/5 | 1:58 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

میان این همه احساس واضح و مبهم

میان عشق و هوس های ساده و درهم


میان این همه پچ پچ، میان این همه حرف

تو آن دروغ قشنگی که باورت کردم


من از قبیله ی عشقم، تو از تبار هوس

که می کشد به جدایی وصال ما با هم


من از بهشت گذشتم برای گندم تو

به لحظه های تب آلود عاشقانه قسم


و چشم های خمارت که سیب حوا بود

و داد ایل و تبارم به باد چون آدم


قسم به ناله ی هابیل و اسم اقلیما

قسم به داغ شقایق، زلالی شبنم


که من گذشته ام از او، خدا تو هم بگذر

به حق جمله ی مظلوم دوستت دارم


اسماعیل ساسانی  




تاریخ : جمعه 97/9/23 | 10:45 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر

چه حالی می دهد باران، ولی تنها کنار تو
دو جرعه چای، یک فنجان، ولی تنها کنار تو

صدای خش خش برگ و ترنم های پائیزی
ت تق تق، چانه ی لرزان ولی تنها کنار تو

نشستن توی آلاچیق و "ها کردن" به دست ماه
که تکیه داده بر ایوان، ولی تنها کنار تو

چه حالی می دهد بوسه، چه حالی می دهد لبخند
حکایات لب و دندان، ولی تنها کنار تو

ببین این ژاکت کهنه کنار تو چه می آید
دلم شاد و لبم خندان، ولی تنها کنار تو

چه روزی می شود امروز عجب عصرانه ای به به
کمی سبزی پنیر و نان و،لی تنها کنار تو

چه حالی می دهد شانه به شانه با تو بودن ها
چه حالی می دهد باران، ولی تنها کنار تو

اسماعیل ساسانی




تاریخ : چهارشنبه 97/7/25 | 9:59 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

من به چشم تو بلاخیز‌ترم یا پائیز؟

با غم و غصه گلاویز‌ترم یا پائیز؟
موی ژولیده و این رنگ پریده، دلِ خون

من بیچاره غم‌انگیز‌ترم یا پائیز؟
مدعی بود که عاشق تر از او نیست، بگو

من از احساس تو لبریز‌ترم یا پائیز؟
هر دو‌مان لب‌به‌لب از بغض پریم آیا من

زود می رنجم و سر‌ریز‌ترم یا پائیز؟
بخدا در عجبم از تو که شاعر نشدی

من کم و بیش غزل‌خیزترم یا پائیز؟
برگ ریزان مرا سیر تماشا کردی

من نفرین شده پائیز‌ترم یا پائیز؟
اسماعیل_ساسانی 




تاریخ : سه شنبه 97/7/3 | 12:7 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر

هدیه کردی بر گلویم بغض بی ناموس را 

بس کن آزارم نده پایان ده این کابوس را 

ماهی سرخی و در تنگ هوس افتاده ای 

کو نهنگی تا بداند قدر اقیانوس را

 کشتی نوحم اگر باشی به گل خواهی نشست 

عشق می بایست تا روشن کند فانوس را

 در دلم فرمانروای هفت کشور بودی و 

با هوایت تازه کردی داغ کیکاووس را 

در هیاهوی کلاغان شهر گنگ و کور و کر 

کس نمی بیند دگر زیبایی طاووس را

 مثنوی هفتاد من بود عشق را معنا نکرد 

ول کن اصلا حرف های عهد دقیانوس را

اسماعیل_ساسانی 




تاریخ : جمعه 97/5/12 | 11:40 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

تو مگر دربدری خانه نداری ای بغض

 

با توام با تو که با خاطره ها همدستی

تو که یاغی شدی و راه گلویم بستی


از میان همه ی مردم این شهر چرا

تو فقط بر سر عهد و قسمت پابستی


قسمت را بشکن حال و هوایم خوش نیست

نشئه ای یا که خماری؟ نه، خدایا مستی


تو مگر دربدری خانه نداری ای بغض

همه شب سرزده مهمان گلویم هستی


قسمتم غصه و غم بود که از روز ازل

هر کجا کار من افتاد تو آنجا هستی


گله کم می کنم انگار به هم می آییم

من و تو جام می و این غزل و بدمستی 


اسماعیل ساسانی

 




تاریخ : پنج شنبه 96/11/12 | 12:15 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر

کوچ کردی از من و از روزگارم بی خبر

کوچ کردی از من و از روزگارم بی خبر

پر کشیدی سوی ییلاقی از اینجا خوب تر

بال و پر دارم ولی پرواز یادم رفته است

رفتی و من ماندم و یک انتظار بی ثمر

گر چه می دانم نمی آیی ولی هر روز صبح

آب و جارو می کنم این خانه را با چشم تر

آنقدر خوش باورم با اینکه با او دیدمت

دستپاچه می شوم با هر صدای زنگ در

خوب می دانم چه می خواند درون گوش تو

"قد دنیا دوستت دارم" ولی من بیشتر

من زمین تو آسمانی من کجا و تو کجا

من فقط یک ماه دارم تو هزار و یک قمر

رسم قو ها رسم کفتر های هر جایی نبود

عشق یعنی زندگی تنها برای یک نفر


اسماعیل ساسانی

 




تاریخ : چهارشنبه 96/5/25 | 3:22 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

 

شعرهایم بوی گل برداشت از امروز

 

عاقبت بانو شدی مضمون اشعارم

من گرفتارت شدم، گشتی گرفتارم؟

وه! چه حالی دارم از روزی که گل کردی

از نفس های تو باید نسخه بردارم

شعر هایم بوی گل برداشت، از امروز!

جای گل نامت می آید توی اشعارم

بوی شب بو داری و وقتی که می خوابی

محو زیبایی تو تا صبح بیدارم

................................

.................................

من دو خط چیزی نگفتم تا در آرامش

میخ لبهایت بکوبی روی دیوارم

گر چه با لکنت ولی این بار خواهم گفت

جز محالات است از تو دست بردارم

لهجه ات شیرین ترین آهنگ دنیا و

من مَ من من، دوست، من من دوستت دارم 


اسماعیل ساسانی

 




تاریخ : جمعه 96/4/16 | 11:25 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

دوستت دارم

دوستت دارم، ولیکن دیگرعاشق نیستم

من برای عاشقی شاید که لایق نیستم

پیچکی پیچیده دور شمعک ایوان تو

سینه ای پر داغ دارم، من شقایق نیستم

برکه ای پر اشکم و لبریزم از بی مهری ات

مثل یک مردابِ پیرم، جای قایق نیستم

گر کدر باشم ولی یکرنگ تر از شیشه ام

آینه هستم ولی آئینه ی دق نیستم

ساعتم بر دست تو، هرگز نگاهم کرده ای؟

خسته از تکرارم و مست دقایق نیستم

من تو را می بینم و تو دیگری را نازنین

فلسفه چینی نکن من اهل منطق نیستم

اعترافی می کنم اما دروغم را ببخش

دوستت دارم ولیکن، دیگر عاشق نیستم

اسماعیل ساسانی                

 




تاریخ : دوشنبه 96/3/22 | 12:52 عصر | نویسنده : ahoooora | نظر

آه

 

کودک عشق تو چون افسانه ها شد مرد آه 
حسن تو یوسف شد و دوریت کورم کرد آه 
نیستی اینجا فقط گاهی تجسم کن کمی 
چای رنگ غصه ها،چون روزگارم سرد آه 
بازگرد و حال و روز فصل فصلم را ببین 
برگ خردادم ولی چون قلب آذر زرد آه 
فاصله مرگ و جنون در پیش، حالم خوب نیست 
شب همان روز است اما با دلم همدرد آه 
از غمم سیگار با سیگار روشن می کنم 
تا بماند زنده روح خسته و شبگرد آه 


اسماعیل ساسانی

 

 




تاریخ : یکشنبه 96/2/31 | 1:13 صبح | نویسنده : ahoooora | نظر

  • paper | کوفه | آنک بات